جدول جو
جدول جو

معنی گرم رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم رفتن
(گُ تَ)
تند رفتن. سریع رفتن:
برفت گرم و به دستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
گرم رفتن
تند رفتن تیز شتافتن
تصویری از گرم رفتن
تصویر گرم رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
رفتن، پیش رفتن، گریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ اَ دَ کَ / کِ دَ)
تند رفتن. سرعت سیر: ارتجل الفرس، گاه رهوار و گاه گام رفت اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
گرم گرفتن بالله، بدوستی و مهربانی با کسی رفتار کردن. معاشرت کردن
لغت نامه دهخدا
(زِ زَ دَ)
گرو رفتن کالائی یا چیزی، در مقابل گرفتن وامی سپرده شدن. رجوع به گرو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ / مِ کَ دَ)
ملایم رفتن. آهسته رفتن. (ناظم الاطباء). به آهستگی رفتن. بی شتاب رفتن. به تأنی رفتن. به آرامی رفتن. آرام رفتن. (یادداشت مؤلف). دف ّ. دب ّ. دجیج. دججان. تهواد. تهوید. تهادی. ذمل. ذمول. ذمیل. ذملان. تعاطف. تدبیب. کتکته. (منتهی الارب). دبیب. (از ترجمان القرآن) (از منتهی الارب). رهو. (دهار). کتف. همیم. (تاج المصادر بیهقی) :
همی رفت نرم از بر خاک گرم
دو دیده پر از آب کرده ز شرم.
فردوسی.
، شادمانه رفتن. (ناظم الاطباء). خرامان رفتن:
سمن بوی خوبان با ناز و شرم
همه پیش کسری برفتند نرم.
فردوسی.
، هموار رفتن ستور
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ کَ / کِ دَ)
غلط رفتن. (آنندراج) :
بسی گم میروی خود را ادب کن.
چو ره گم کرده ای خضری طلب کن.
غنیمت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم گرفتن
تصویر گم گرفتن
گم گرفتن چیزی را. معدوم انگاشتن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم رفتار
تصویر گرم رفتار
سحر خیز زود خیز، سالک گرم رو
فرهنگ لغت هوشیار
گیج رفتن سر کسی. دوار سر یافتن: چشمهایش جایی را نمیدید سرش گیج میرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم گفتن
تصویر نرم گفتن
سخن بملایمت گفتن، با ادب سخن گفتن، مقابل درشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خارج شدن آب اززمین زراعیت وجریان یافتن آن درجایی که مورداستفاده نباشد، هدررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش رفتن
تصویر گردش رفتن
برای گشت و تفریح بباغ و بستان و صحرا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم گشتن
تصویر گرم گشتن
تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
مشتعل شدن شعله کشیدن، از شدت حرارت بجان آمدن و بی تاب شدن: وای، گر گرفتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام رفتن
تصویر کام رفتن
کام رفتن در چیزی. تمرکز دادن آرزو و مرا بدان: (تجلی می تراود از لب جام همه در عکس ساقی میرود کام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم رفتن
تصویر قلم رفتن
کلک رفتن، درسرنوشت آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
پیش رفتن، تعجب کردن وا رفتن، گریختن دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
غلط رفتن: بسی گم می روی خود را ادب کن، تو ره گم کرده ای خضری طلب کن، (غنیمت)
فرهنگ لغت هوشیار
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تند رفتن سریع رفتن: ارتجل الفرس گاه رهوار و گاه گام رفت اسب. (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کسی را مورد تفقد قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
((گَ گِ رِ تَ))
خاکروبی کردن، خاک آلود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم گشتن
تصویر گرم گشتن
((~. گَ تَ))
بی قرار شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گر گرفتن
تصویر گر گرفتن
((گُ گِ رِ تَ))
مشتعل شدن، مجازاً، بسیار خشمگین و تحریک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
Indulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se entregar, amolgar
دیکشنری فارسی به پرتغالی